
با حنجره های متبرک خویش
سپیده دمانِ فردا را می سرایند
تا خورشید نیکبختی انسان
با طلوعی دوباره
غبار از چهره آسمان آبی میهنم بزداید
آن دَم که جانیان گلوی سپیده را فشردند
و دامان سحر را
به خون ستاره آغشتند
تو هنوز کودکی بودی با هزاران آرزوی شیرین
و به همان اندازه حسرت
در قلب کوچک تپنده ات
فریاد کن
که در فریاد تو، ای خواهرم
زخم هزاران چلچله جاری است
فریاد کن
که در فریاد تو
بذر عشق، در بهاری که در راه است
بارور خواهد شد
و ستاره های خوشبختی فرزندانت
در فردای آزادی ایران
بر تاریکی و خفقان
خط بطلان خواهند کشید
به نام نامی فریادهای تو برای آزادی و عشق
جهانیان دریافته اند
که ایران همیشه بیدار است
12 dec. 2006
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر