در جریان به اصطلاح جشنهای دوهزاروپانصد ساله محمد رضا پهلوی، طی خطابه ای در پاسارگارد خطاب به کورش از او خواست که آسوده بخوابد چون ما ( شخص شخیص سلطنت) بیداریم و دست آوردهای تو را پاس خواهیم داشت
بیچاره کورُِش که پس از آن فرمایشات شاهانه اعلیحضرت حتما به شدت در آرامگاه خود به لرزه افتاده و از اینکه دیکتاتوری به سبک و سیاق محمدرضا از موضع جانشینی او به او توصیه خواب همراه با آرامش کرده و خود را پاسدار و نگاهبان دستاوردهایش نامیده دچار شرم تاریخی شده است.
آخر کورُِِش با آنهمه داد و عدل و انساندوستی کجا، محمدرضای دیکتاتور کجا؟!! اینها نه به لحاظ تاریخی نه به لحاظ نوع حکومت و نه به لحاظ اصل و نّسّب، هیچگونه سنخیت و تشابهی با هم نداشتند و دیدیم و دیدید که محمدرضای شاه شاهان که قدرت و سلطنت را نه به پشتوانه مردم که به حمایت استعمارگران و زورگویان خارجی و اوباشان داخلی غصب کرده بود، امروز در کجای تاریخ جای دارد و کورُش کبیر در کدامین نقطه.
راستی که چرخش دور زمانه و روزگار چه بازیها که در آستین ندارد و به قول شاعر هر دم از این باغ بری میرسد
گشت وگذشت، چرخید و چرخید تا نام انقلاب مترادف با کام آخوند شد.همگان به خاطر دارند که اوایل وقتی حضرات سر کار آمده بودند جرات اینرا نداشتند که خود پستهای رسمی و حساس را قبضه نمایند. اما آخوند آخوند است و کاریش هم نمیشود کرد. کار را به مرحوم بازرگان و رفقایش واگذار نمودند تا دوران گذار را با سلام و صلوات طی طریق کنند و آنگاه تسمه از گُرده یک ملت محروم که به شوق آزادی به پا خاست بکشند
از آن پس بود که چرخه تولید وزیر و رییس و مدیر ارشد و ارجح و پارلمان چی با سرعتی بالاتر از سرعت نور به حرکت در آمد و آخوندهایی که به شهادت همیشه تاریخ، چشمان حریصشان دنبال به غارت بردن دار و ندار مردم عادی و زحمتکش کوچه بازار بود، و همیشه به برکت قیام حسینی علیه یزید منابر و حسینیه ها و مساجد را قبضه کرده بودند تا لقمه نان بی زحمت و بی دردسری به دست آورند، ناگاه تبدیل به رهبر، رییس جمهور، نخست وزیر، فرمانده کل قوا، رییس مجلس و سفیر و وزیر گردیدند!!
راستش یکی از رموز پابرجا ماندن این نظام سراپا فساد و غارت هم شاید همین باشد که هیچکس سر جای خودش نیست. به همین جهت هم به راحتی میشود فلان حاج آقا را از سر پستش برداشت و جایش را به راحتی به فلان جناب حجت الاسلام داد. آب هم از آب تکان نمیخورد و تنها ممکن است آمار دزدی و چپاول کمی تا قسمتی بالا پایین برود
اصلا چرا راه دور میرویم. مگر همین خامنه ای نبود که هیچگونه مشخصه لازم جهت رهبری همین نظام را نداشت.؟ نه مجتهد بود و نه دارای مقام به اصطلاح علمی بالای حوزه. اما دیدیم که همینکه دست اجل بنیانگذار مکتب نابودی و ویرانگری را از صحنه خارج کرد، علی گدای روضه خوان تبدیل شد به شخص رهبر و آب هم از آب تکان نخورد
دوستی آنزمانها به شوخی میگفت: رفسنجانی بیچاره اگر قدری ریش داشت اینگونه از رقیب عقب نمی افتاد. در واقع رفسنجانی چوب بی ریشی اش را خورد وگرنه آنقدر شیاد و مکار و حیله گر و مردم فریب بود که در این مقوله ها از سید علی عقب نماند و بتواند عنوان رهبری نظام را یدک بکشد
باز هم گذشت و گذشت تا دورانی رسید که به آخوندی نیاز بود تا سخن از نهادینه کردن دمکراسی !!!! و شفاف کردن مواضع !!!! به میان آوِِّرّد. کسی مکارتر و روباهتر از سید علی و شیخ علی اکبر. پس گشتند و گشتند تا قرعه فال به نام خاتمی اصابت کرد و آنقدر در راستای مامورییت رذیلانه اش باد در پوستش کردند که خودش کمی تا قسمتی باورش شد که رییس جمهور نه، که فیلسوفی است که از شرق در قامت ریاست جمهوری، ظهور کرده و غرب وحشی وحشی حالا نیاز به نصایح انساندوستانه او دارد
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد) حافظ)
اینکه با آن پیشینه در خدمت دیکتاتوری، رییس جمهور رژیمی باشی که بر امواج خون بهترین جوانان مملکت، کشتی ظلم و جنایت و تبه کاری به پیش میراند، بعد هم ادعاهای خنده دار دمکرات بودن و گفتگوی تمدنها بکنی، از آن مقوله هاست که فقط و فقط از آخوندی رذل و حیله گر به نام خاتمی بر می آمد
البته رژیم همینطوری و به قول معروف الله بختکی به اینجا نرسیده بود که چهره کریه اش نیاز به مشاطه گری دارد که بی آنکه چشمش را کور کند، اّبرویش را بردارد. حامیان استعمارگر غربی بارها و بارها توصیه کرده و برایش نسخه پیچیده بودند که هر کاری که داخل میکنی به ما مربوط نیست. سعی کن که چهره بیرونی ات، یک چهره دلربا و تو دل برو باشد. در پناه این چهره، که باید از بیرون و خارج دل میبرد و از داخل زّهره، میشد به بازی شوم با سرنوشت ایران و ایرانی ادامه داد. میشد همچنان زد و بند کرد و چشم بر واقعییتها بست
برخی که یا ساده دل تشریف داشتند و یا به قول معروف توی باغ نبودند، به سادگی فریب خوردند. هر چند که دیری نپایید، که دریافتند از کوزه برون همان تراود که در اوست
بعضی هم که یا دستشان توی کار بود یا از دور دستی بر آتش داشتند، با آنکه میدانستند که این مّردّکِ شیاد سر تا پایش را هم که جمع و جور کنی، یک نخ موی گورباچف نمیشود،و ایران تحت حاکمیت آخوند، تافته جدا بافته ای است که نمونه اش را در هیچ جای دنیا چه حال و چه گذشته پیدا نخواهی کرد، شروع کردند به تبلیغ و بّه بّه و چّه چّه. اینها کاسه لیسانی بودند که با شّم ضد انقلابی و ضد مردمی خود دریافته بودند که این اوضاع و احوال موقت است و به همین جهت می بایست تا تنور گرم بود خمیر خود را می چسباندند و از رهگذر خاک به چشم و چراغ ملت پاشیدن، نانی برای خود گرم می کردند. عجبا! که اکثر اینها، ادعای مبارزه و هارت و پورت کردن علیه رژیم را هم در پالانهای مبارزاتی شان! یدک می کشیدند
اما بودند کسانی که از همان آغاز فریب نخوردند و با جمله معروف افعی کبوتر نمی زاید، آب پاکی به دست سلسله جنبانان این جریان دغلکار اعم از داخلی و خارجی ریختند. تا جایی که به همت والای همینها، در جریان به درک واصل شدن لاجوردی جنایتکار، آخوند مزور و مکار، خاتمی ناچار لب به سخن گشود و با اشاره به اینکه لاجوردی خدمتگزار ملت!! و نظام بود، مُهر باطل بر تمامی شکر خوریهای دمکرات منشانه و باصطلاح متمدنانه کوبید و رسوای عالم و آدم گردید
باز هم گشت و گذشت تا زمانی فرا رسید که دیگر کسی برای مزخرفات آخوندک شیاد تّره هم خرد نکرد. بساط شیادی، افشا شده بود و دیگر خریداری نداشت. رژیم در پناه ژستهای دمکرات منشانه و لبخندهای مسخره و ابلهانه فیلسوف قرن،البته از مرحله تولید سلاحهای شیمیایی عبور کرده بود و خوابهای اتمی میدید. غرب بی خبر از همه جا با دیدن چهره بشاش خاتمی قند در دل آب میکرد وزیر لب ذکر فتبارک الله احسن الخالقین میکرد
تاریخ مصرف سیٌد طنٌاز و عشوه گر به سر آمده بود. همچون جنسی بُنجُل که باید از پشت ویترین مغازه برداشته شود. دوران دیگری برای جمهوری خون و جنون آغاز شده بود و البته هر دورانی ضرورتهایی دارد که طبعا نباید بی پاسخ بمانند. ضرورت دوران جدید بر حسب سیاستهای داخلی و خارجی تعیین می شد. دورانی که کوس رسوایی رژیم و فعالییتهایش در راستای دستیابی به سلاح اتمی، در شرق و غرب عالم طنین افکن شده و همه حتی هم پیمانان اروپایی رژیم نیز با شامه تیز خود خطر را حس کرده اند
با توجه به مشخصات این دوران و صرفا در پاسخ به ضرورت اوضاع و احوال سیاسی است که ناگاه موجودی از صندوق رای ولی فقیه سر در می آورد که نه از جمهورییت بویی برده و نه از ریاست بهره یی. در حالیکه حتی اصلی ترین دشمنان قسم خورده رژیم آخوندی روی آخوند مکار و روبه صفت رفسنجانی زوم کرده بودند، پاسداری سر از آخور ریاست جمهوری در آورد که تا پیش از گماشته شدنش به مقام شهرداری تهران هیچ کس تره هم برایش خرد نمی کرد
اما همانطور که پیشتر اشاره شد ضرورت دورانی که ملاها در آن به سر می برند ایجاب می کرد که ، کسی به این مقام و منصب برسد که به قول حافظ در پس آینه طوطی صفتش داشته باشند. عربده هایی که امروز این پاسدار جنایتکار و قاتل مردم ایران می کشد، دقیقا همان ضرورتی است که در این شرایط می بایست لحاظ شود
ولی فقیه و پاسداران جنایتکارش با توجه به شرایط موجود به خوبی دریافته اند که ناز و عشوه خاتمی گونه در این شرایط نه تنها دردی دوا نمی کند و گره ای که از گره های کور نمی گشاید، که عامل و باعثی خواهد شد تا عنصر نازنما و عشوه گر زیر ضرب سوالهای دیپلماتیک، در هم فرو شکند و مخالفان طرحهای هسته ایی رژیم را ترغیب به پیشروی و فشار بیشتر نماید
از اینرو عنصری با مشخصات احمدی نژاد لازم بود تا فارغ از هرگونه استدلال و پاسخ مشخص، اقدام به عربده جویی و زور و تهدید و ارعاب نماید. با توجه به اینکه با روی کار آمدن پاسدار تیر خلاص زن، راه برای هجوم بیش از پیش انواع و اقسام پاسداران جهت در اختیار گرفتن پستها و مقامهای مختلف باز شد، نباید شک کرد که حکومت بیش از پیش تبدیل به یک حکومت نظامی البته اعلام نشده گردیده است. گرچه پاسداران ریز و درشت، با لباسهای مبدل شخصی، رفت و آمد می کنند اما تفکر پاسدار منشانه ( که رییس جمهورش نمونه بارز آن در برخورد با مردم است) بر کل حکومت و مملکت سایه شوم خود را افکنده است
اجازه دهید تا از کوروش، شاه عدالت گُستر هخامنشی و پایه گذار حقوق بشر، یک معذرت خواهی تاریخی کنیم. به این خاطر که کسانی به جای او و بعد از او بر این مملکت حاکم شدند که به جز تعدادی انگشت شمار، بقیه از جنایتکارترین و مستبدترین و ظالم ترین تبهکاران در کره ارض بودند
البته کوروش خود می داند که قرنهاست که در این آب و خاک نشانی از آرای واقعی مردم و انتخاب حقیقی وجود نداشته است. پس حق دارد که همچنان پس از گذر قرنها، آسوده نخوابد و دل نگران پارسها، این پارسایان عهد کهن باشد
البته رژیم همینطوری و به قول معروف الله بختکی به اینجا نرسیده بود که چهره کریه اش نیاز به مشاطه گری دارد که بی آنکه چشمش را کور کند، اّبرویش را بردارد. حامیان استعمارگر غربی بارها و بارها توصیه کرده و برایش نسخه پیچیده بودند که هر کاری که داخل میکنی به ما مربوط نیست. سعی کن که چهره بیرونی ات، یک چهره دلربا و تو دل برو باشد. در پناه این چهره، که باید از بیرون و خارج دل میبرد و از داخل زّهره، میشد به بازی شوم با سرنوشت ایران و ایرانی ادامه داد. میشد همچنان زد و بند کرد و چشم بر واقعییتها بست
برخی که یا ساده دل تشریف داشتند و یا به قول معروف توی باغ نبودند، به سادگی فریب خوردند. هر چند که دیری نپایید، که دریافتند از کوزه برون همان تراود که در اوست
بعضی هم که یا دستشان توی کار بود یا از دور دستی بر آتش داشتند، با آنکه میدانستند که این مّردّکِ شیاد سر تا پایش را هم که جمع و جور کنی، یک نخ موی گورباچف نمیشود،و ایران تحت حاکمیت آخوند، تافته جدا بافته ای است که نمونه اش را در هیچ جای دنیا چه حال و چه گذشته پیدا نخواهی کرد، شروع کردند به تبلیغ و بّه بّه و چّه چّه. اینها کاسه لیسانی بودند که با شّم ضد انقلابی و ضد مردمی خود دریافته بودند که این اوضاع و احوال موقت است و به همین جهت می بایست تا تنور گرم بود خمیر خود را می چسباندند و از رهگذر خاک به چشم و چراغ ملت پاشیدن، نانی برای خود گرم می کردند. عجبا! که اکثر اینها، ادعای مبارزه و هارت و پورت کردن علیه رژیم را هم در پالانهای مبارزاتی شان! یدک می کشیدند
اما بودند کسانی که از همان آغاز فریب نخوردند و با جمله معروف افعی کبوتر نمی زاید، آب پاکی به دست سلسله جنبانان این جریان دغلکار اعم از داخلی و خارجی ریختند. تا جایی که به همت والای همینها، در جریان به درک واصل شدن لاجوردی جنایتکار، آخوند مزور و مکار، خاتمی ناچار لب به سخن گشود و با اشاره به اینکه لاجوردی خدمتگزار ملت!! و نظام بود، مُهر باطل بر تمامی شکر خوریهای دمکرات منشانه و باصطلاح متمدنانه کوبید و رسوای عالم و آدم گردید
باز هم گشت و گذشت تا زمانی فرا رسید که دیگر کسی برای مزخرفات آخوندک شیاد تّره هم خرد نکرد. بساط شیادی، افشا شده بود و دیگر خریداری نداشت. رژیم در پناه ژستهای دمکرات منشانه و لبخندهای مسخره و ابلهانه فیلسوف قرن،البته از مرحله تولید سلاحهای شیمیایی عبور کرده بود و خوابهای اتمی میدید. غرب بی خبر از همه جا با دیدن چهره بشاش خاتمی قند در دل آب میکرد وزیر لب ذکر فتبارک الله احسن الخالقین میکرد
تاریخ مصرف سیٌد طنٌاز و عشوه گر به سر آمده بود. همچون جنسی بُنجُل که باید از پشت ویترین مغازه برداشته شود. دوران دیگری برای جمهوری خون و جنون آغاز شده بود و البته هر دورانی ضرورتهایی دارد که طبعا نباید بی پاسخ بمانند. ضرورت دوران جدید بر حسب سیاستهای داخلی و خارجی تعیین می شد. دورانی که کوس رسوایی رژیم و فعالییتهایش در راستای دستیابی به سلاح اتمی، در شرق و غرب عالم طنین افکن شده و همه حتی هم پیمانان اروپایی رژیم نیز با شامه تیز خود خطر را حس کرده اند
با توجه به مشخصات این دوران و صرفا در پاسخ به ضرورت اوضاع و احوال سیاسی است که ناگاه موجودی از صندوق رای ولی فقیه سر در می آورد که نه از جمهورییت بویی برده و نه از ریاست بهره یی. در حالیکه حتی اصلی ترین دشمنان قسم خورده رژیم آخوندی روی آخوند مکار و روبه صفت رفسنجانی زوم کرده بودند، پاسداری سر از آخور ریاست جمهوری در آورد که تا پیش از گماشته شدنش به مقام شهرداری تهران هیچ کس تره هم برایش خرد نمی کرد
اما همانطور که پیشتر اشاره شد ضرورت دورانی که ملاها در آن به سر می برند ایجاب می کرد که ، کسی به این مقام و منصب برسد که به قول حافظ در پس آینه طوطی صفتش داشته باشند. عربده هایی که امروز این پاسدار جنایتکار و قاتل مردم ایران می کشد، دقیقا همان ضرورتی است که در این شرایط می بایست لحاظ شود
ولی فقیه و پاسداران جنایتکارش با توجه به شرایط موجود به خوبی دریافته اند که ناز و عشوه خاتمی گونه در این شرایط نه تنها دردی دوا نمی کند و گره ای که از گره های کور نمی گشاید، که عامل و باعثی خواهد شد تا عنصر نازنما و عشوه گر زیر ضرب سوالهای دیپلماتیک، در هم فرو شکند و مخالفان طرحهای هسته ایی رژیم را ترغیب به پیشروی و فشار بیشتر نماید
از اینرو عنصری با مشخصات احمدی نژاد لازم بود تا فارغ از هرگونه استدلال و پاسخ مشخص، اقدام به عربده جویی و زور و تهدید و ارعاب نماید. با توجه به اینکه با روی کار آمدن پاسدار تیر خلاص زن، راه برای هجوم بیش از پیش انواع و اقسام پاسداران جهت در اختیار گرفتن پستها و مقامهای مختلف باز شد، نباید شک کرد که حکومت بیش از پیش تبدیل به یک حکومت نظامی البته اعلام نشده گردیده است. گرچه پاسداران ریز و درشت، با لباسهای مبدل شخصی، رفت و آمد می کنند اما تفکر پاسدار منشانه ( که رییس جمهورش نمونه بارز آن در برخورد با مردم است) بر کل حکومت و مملکت سایه شوم خود را افکنده است
اجازه دهید تا از کوروش، شاه عدالت گُستر هخامنشی و پایه گذار حقوق بشر، یک معذرت خواهی تاریخی کنیم. به این خاطر که کسانی به جای او و بعد از او بر این مملکت حاکم شدند که به جز تعدادی انگشت شمار، بقیه از جنایتکارترین و مستبدترین و ظالم ترین تبهکاران در کره ارض بودند
البته کوروش خود می داند که قرنهاست که در این آب و خاک نشانی از آرای واقعی مردم و انتخاب حقیقی وجود نداشته است. پس حق دارد که همچنان پس از گذر قرنها، آسوده نخوابد و دل نگران پارسها، این پارسایان عهد کهن باشد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر